Tuesday, August 30, 2005

امروز از دهن عزرائیل کشیدم که با جبرئیل کجا رفته بودن ماموریت! عزرائیل می گفت این چند وقت که نبودن ماموریت داشتن که کابینه احمدی نژاد رو بچینن!

Saturday, August 27, 2005

امروز جبرئیل و عزرائیل از ماموریت برگشتند. جبرئیل خیلی فرشته متحجریه! اسمش رو گذاشتم : ملاجبل! به جاش عزرائیل لیبراله و هلو. یه فرشته گامبو که دندوناش رو همه کرم خورده. جبرئیل امروز با کلی زیر آب زنی و آه و فغان، اعتراض کرد که چرا به پرونده من رسیدگی نشده. نشستن به حساب و کتاب، خوبی و بدیام صفر، صفر شد! قرار شد فعلاً گردشی باشم. صبحا می رم جهنم و شبام تو بهشتم.

Friday, August 26, 2005

دیروز نشسته بودیم با خدا فیلم «پاپیون» رو از شبکه دو می دیدیم که به سر خدا زد که اونم از این دنیا فرار کنه! الانم نشسته یه گوشه و فکر کنم عن قریب دچار یاس فلسفی شه. آخه هرچی دوتایی فکر کردیم نفهمیدم کسی که همه جا هست کجا می تونه فرار کنه!

پ.ن : قرار بود بهشتم سینما باشه به جاش یه خدای عشق فیلم گیرم اومده!

Sunday, August 21, 2005

امروز خواستیم با خدا قایم موشک بازی کنیم به بن بست فلسفی رسیدیم! هر جا من می خواستم قایم شم، خدا از قبلش می دونست، خدا هم نمی تونست جایی قایم شه

Saturday, August 20, 2005

رحم الله من یقرا فاتحه و مینیمال

راستش جمله زیر رو از بس تکرار کردم یادم رفت پاشویه کنم ، مرحوم شدم! الان از اون دنیا (البته واسه من این دنیاست واسه شما میشه اون دنیا) دارم آپدیت می کنم.

پ.ن : فعلاً اینجا منم و خدا! تنهای تنها! بقیه رفتن گلدکوئیست. کم کم که جا بیفتم از همینجا واستون مینمال میگم.