Tuesday, November 26, 2013

حماسه ششم آذر


Monday, November 26, 2012

ششم آذر

جاي كادو
http://funiround.blogspot.com/

Tuesday, January 10, 2012

كاريت ندارم

مملکت انقد بد شده که دیگه یاکریم هم آدم رو میبینه، می پره

Tuesday, November 29, 2011

انفجار اصفهان

نگران نباشيد، انفجار نبوده، بداخلاقي هاي يه آبگرمكن بوده

Saturday, November 26, 2011

ششم آذر

هرچي آبجي كوچيكه مي گفت، من باور مي كردم. هرچي من مي گفتم، اون. واسه همين يه بار كه گفتم شب تولدت برف مي باريد، باور كرد. من خودم باور نمي كردم. آخه مگه ميشه. پيش خودم گفتم حتماً ننه سربه گل داشته، پنبه لحاف تشكا رو مي زده يا حتماً باد از كوچه باغي، قاصدكا رو آورده بوده و من فكركرده بودم كه برفه. شايد اين نازي، از رو بدجنسي مشقاي مهرنوش رو پاره كرده بود و از پشت بوم ريخته بود پايين و من فكر كرده بودم برفه. شايدم گربه مصطفي يكي از كامواهاي خاور خانم رو دزديده بود و داشته چنگول مي زده و من ريزه هاي كاموا رو با برف اشتباه گرفته بودم. نمي دونم.
حالا هرسال اين آبجي كوچيكه گير مي داد كه چرا پارسال تولد سهيلا برف مي باريد، اما واسه من نمي باره. هي بهش مي گفتم : آبجي كوچيكه نگفتم زرزرو و لوس نباش؟ عصباني مي شدم. دلقك بازي در مي آوردم. مي زدم خودم رو به كوچه علي چپ و الكي مي خنديدم يا گريه مي كردم، اما فايده نداشت. يه بار اين آخريا با برف شادي، خواستم گولش بزنم كه نشد. راضي نشد. اون سالي واسش چكمه سبز خريدم، راضي نشد. لواشك انار گرفتم، راضي نشد. كولش كردم. بردمش تا پارك عقاب سنگيا، پابرهنه تا سركوچه دويدم، اصغر كچل رو با تيركمون زدم، راضي نشد. حتي يه بار راضيش كردم برم عروسك مو قرمزي رو پيدا كنم و به برف گير نده اما عروسك قرمزي هم پيدا نشد. نشد كه نشد تا قول بهش دادم اگه امسال برف نياد من برم با نازي عروسي كنم.
امسال شب تولد آبجي كوچيكه برف اومد.

Thursday, October 13, 2011

كش

نگران نباشيد اختلاس نبوده، بد اخلاقيهاي اقتصادي بوده

Monday, September 26, 2011

تاريخ معاصر

با توجه به فراغت به وجود آمده تا خريدهاي شب عيد، اگر در هر سه روز يكي از جاسوسهاي آمريكايي رو دستگير، محاكمه و با قرار وثيقه 500 ميليون توماني آزاد كنيم، 49 سال طول ميكشه علاوه بر زدن مشت محكم بر دهان آمريكا، بتونيم مبلغ 3000 ميليارد تومان داشته باشيم. پيدا كنيد پرتقال فروش را

Saturday, August 27, 2011

زمان همه چيز رو از بين می بره-چاپ دوم

صبح روز طوفان نوح بود. آدم كه خواست سوار كشتی بشه دو تا دونه سيب گذاشت لای كتاب حافظش و سپرد دست حوا. حوا كتاب رو گذاشت تو يه صندوق و انداخت تو رودخونه. آسيه زن فرعون دونه ها رو پيدا كرد و كاشت. از اين طرف وقتی نمرود خبر دار شد كه اونا چكار كردن دستور داد آدم رو به صليب بكشن. حوا رو هم چون حامله بود با يه درجه تخفيف تبعيد كرد به زمين.
فرشته هايی رو كه مي خواستن آدم رو به صليب بكشن رو پرنده های ابابيل كه دست آموز آدم بودن، می كشن و آدم فرار میكنه و دنبال حوا مياد به زمين. از اين طرف حوا تشنه و گشنه به زمين می رسه و هفت بار بين صفا و مروه دنبال آب مي دوه تا از هوش می ره. هدهد به سليمان خبر می ده چه نشسته ای كه زيباترين زنی كه تا به حال ديدی داره از تشنگی جون می ده. سليمان، حوا رو نجات می ده و بعد از بدنيا اومدن هابيل و قابيل چون فكر می كرده آدم مرده، با حوا ازدواج می كنه.
آدم نا اميد از پيدا كردن حوا به مصر می رسه. اونجا بر می خوره به درخت سيب كه الان ديگه واسش مبعدی درست كردن و اسمش درخت مقدسه. آدم تصميم می گيره اونجا مجاور بشه و به درخت خدمت كنه. بيست سال بعد قابيل كه سردار سپاه سليمان شده، آوازه درخت مقدس رو می شنوه و به بهونه اينكه اينها كفره، سليمان رو مجبور به حمله و تسخير مصر می كنه. بعد از گرفتن مصر، آدم به عنوان جادوگر محكوم به مرگ ميشه. حوا وقتی آدم رو میبينه، می شناسدش. شب قبل از اعدام تصميم م‍ی گيره توسط هابيل نجاتش بده. هابيل موفق نميشه و چون چهره اش پوشيده است، قابيل نمی شناسدش و اون رو ميكشه. حوا كه نا اميد شده برای‌ ديدن آدم می ره و سليمان موقعی‌ كه همديگر رو بغل كردن می بيندشون. سليمان فكر ميكنه حوا هم جادوی آدم شده.
فرداش آدم و حوا رو به درخت سيب دار م‍ی زنن

Tuesday, August 23, 2011

سلام كن توام

مي ترسم هرچي خاك اون ديكتاتوراي مرحومه، باقي عمر ديكتاتور ما باشه

Wednesday, August 10, 2011

من گاو مش حسن نيستم

به كسي كه من رو خر كنه احترام مي ذارم، اما امان از كسي كه آدم رو خر فرض مي كنه

Monday, June 13, 2011

گشت ارشاد؟


اينها با اين هيبت اول ارشاد مي كنن، بعد مي برن يا اول مي برن بعد ارشاد مي كنن؟

Saturday, June 11, 2011

بيست و دوم خرداد نود

چرا پس وقتي نشون مي داد درصدو، هيچكي نخند؟

Tuesday, May 03, 2011

جنتي

اسامه هم مرد ولي تو هنوز نمرده اي

Monday, May 02, 2011

كيهان - به زودي

آمريكايي ها كه خواب خوششان با بازگشت احمدي نژاد پريشان شده بود با انفجار بمب خبري مرگ اسامه بن لادن خواستند كه خبر بازگشت احمدي نژاد را تحت تاثير قرار دهند

اعترافات

به نظر ديشب كه داشت اعترافات احمدي نژاد پخش مي شد از همون قرصهايي كه به ابطحي داده بودند ، خورده بود و تحت تاثير گفتمان منقلب و سوء تفاهمهاماش رفع شده بود و شجاعت ابراز نظر پيدا كرده و به وحدت در واژگان و تفاهم رسيده بود

Saturday, April 30, 2011

منم سيدم از طرف مادري

به نظرم طرف چون ديده ميرحسين حصر خونگيه، خودش رو تو خونه زنداني كرده

Sunday, April 10, 2011

آره نازنين

اينترنت را در پستوي خانه نهان بايد كرد

Wednesday, March 16, 2011

90

سالها ده شهر هشتاد را گشت
ما هنوز اندر خم هشتاد و هشت مانده ايم

Sunday, February 27, 2011

خريد شب عيد

شب عید است و یار از من چغندر پخته می‌خواهد
خیالش می‌رسد، اختشاشات سران فتنه زیر سر دارم

Wednesday, February 16, 2011

ديكتاتور

راي دزد، عاقبت شهيد دزد ميشه

Saturday, February 12, 2011

آبستن حوادث

خدایا وضع خاورمیانه یه کم قاراشمیشه، دقت کن دعا‌ها مثل پارسال قاطی نشه. قراره ما مثل انقلاب مصر بشیم، قرار نیست مصر مثل انقلاب ما بشه

حكايت لنگر و فيلترنت ما

‌ای لنگر صاحب زمان، آماده باش، آماده باش

Tuesday, February 08, 2011

منصفانه

- خدا يك در اين دنيا، صد در آخرت بهت عوض بده
+ شما بكنش50 دنيا، 50 آخرت، كه در هر صورت ضرر توش نباشه

Saturday, February 05, 2011

روز خشم

زمین، زندون بهشته. آدم که سیب رو خورد محکوم شد به ۶ سال زندان و ده سال تبعید از بهشت. محکومیت زندونش هنوز تموم نشده چون هر روز بهشت برابر یک سال زمینیه. آدم تو زندون منتظره که شاید روز خشم بهشت برسه و بریزن و از زندون آزادش کنن

Saturday, January 29, 2011

زير پل حافظ، محمود خداحافظ

فتنه همساده

فتنه خوبه اما واسه همساده

غاز همسايه

اختشاشات همسایه، انقلاب اسلامیه

Wednesday, January 26, 2011

سه فيلم با يك بليط


USA : Yes, We Can
Tunsia : Yes, We Do
Iran : Yes, We Hope

Thursday, January 20, 2011

چاپ دوم-12

پیران جاهل، شیخان گمراه

- خوب گیر بهش نده، طرز فکر کردنش اینجوریه
+ نخیر! طرز فکر نکردنش اینجوریه

چاپ دوم -11

امروز خواستیم با خدا قایم موشک بازی کنیم به بن بست فلسفی رسیدیم! هر جا من می‌خواستم قایم شم، خدا از قبلش می‌دونست، خدا هم نمی‌تونست جایی قایم شه

چاپ دوم -10

درخت همه زمستون رو کابوس می‌دید که برگهاش ریختن.
بهار از خواب پرید و فهمید خواب می‌دیده

Wednesday, January 19, 2011

چاپ دوم -9

زندگی بعضی وقتا شبیه قصه پینوکیو می‌شه. داری در به در دنبال فرشته مهربون می‌گردی و تا از پیچ کوچه رد شدی، فرشته مهربون از اون سر، وارد کوچه می‌شه. اینه که باید همیشه کوچه رو که رد کردی برگردی و یه دور دیگه کوچه رو خوب نگاه کنی

چاپ دوم - 8

مرغ بود يا تخم مرغ؟

- تاکی دنبال عشق و حالی؟ یه کم فکر پول باش
+ پول به چکارم می‌اد؟
- واسه عشق و حال

چاپ دوم - 7

قبل از اینکه ماشین از پیچ کوچه رد شه از جلوش دوید و بعد برگشت و به مامانش که ۵-۶ متر ازش عقب افتاده بود از ته دل خندید. سه ثانیه بعد، مادرش بهش رسید. بعضی وقتا احساس خوشبختی همینقدر کوتاهه

Tuesday, January 18, 2011

چاپ دوم - 6

بچگيم از وقتى تموم شد كه به سوزن فرفره گفتم : سوزن ته گرد

چاپ دوم - 5

ياد اون دفتراى خاطره قديمي بخير! هيچى رو نمى شه به اين وبلاگا بچسبونيم

چاپ دوم -4

فكرش رو كنيد تو بهشت دارين مخ يه حورى رو مى زنين كه پاتون بره تو جوب شير و عسل

Monday, January 17, 2011

چاپ دوم - 3

راستى : برف كه رو مژه هات مى شينه، خيلى بهت مياد

چاپ دوم -2

فكر كرد اون همه برف روي درخت سنگيني مي كنه و درخت رو تكون داد. برفها از روي درخت كه ريختن، درخت گفت : چه كارم داشتي؟ خوشگل شده بودم

چاپ دوم -1

جنگل آسفالت

- چرا از رو برفا مي ري؟ بيا رو آسفالت
+ اون آسفالت تابستونا هم هست