
يكي بر سر صليب و خسته. ديگرى در گودال به انتظار نشسته. خدا، گويي حاضر نيست. شيطان شانه هايش را بالا مى برد كه كار من نيست.
Saturday, October 30, 2004
وبلاگ زدم كه يه نفر عاشقم بشه اما مهر كسى در دلم افتاد كه وقتى داشت مى رفت شبيه وبلاگ من شده بود.
راهنمايى : حتماً بايد بگم دخترها معمولاً مانتو مى پوشند؟
پ.ن : اين مينيمال ادامه دارد؟
راهنمايى : حتماً بايد بگم دخترها معمولاً مانتو مى پوشند؟
پ.ن : اين مينيمال ادامه دارد؟
Friday, October 29, 2004
موناليزا رو پليس گرفت. روزنامه ها عكسش رو به عنوان مجرم چاپ كردند. اون برچسب رو همه رو چشمها زده بودند كه شناخته نشه. روزنامه اي كه داوينچي سردبير اون بود، برچسب سياه رو روي لبها گذاشته بود.
Thursday, October 28, 2004
وقتى داشت مي رفت، شبيه وبلاگ من بود.
پ.ن : ادامه اين مينيمال در هفته هاي بعد!
پ.ن : ادامه اين مينيمال در هفته هاي بعد!
Wednesday, October 27, 2004
زندگي گمه! گم مثل آواز "اَدَ اَدَ" يه بچه تو بغل مادرش توىِ صداي بوق و جمعيت ميدون انقلاب!
Tuesday, October 26, 2004
اصل اول زمستان
هوا سرد ميشه و مثانه ها زودتر كار مي كنه و تنگ ها سريعتر مي گيره پس عاشقي زودتر از ياد مي ره!
هوا سرد ميشه و مثانه ها زودتر كار مي كنه و تنگ ها سريعتر مي گيره پس عاشقي زودتر از ياد مي ره!
Monday, October 25, 2004
پس در رمضان براي روزه خواران كنسرو ماهي و بادمجان را نعمت داديم. پس اگر از آنها زده شديد، برايتان كالباس و خيارشور محياست. و چون صبر كنيد تنها ۲۰ روز از "جان گيرِ ماه" باقي است. البته ولايت ما در زمين به پايان آن آگاه تر است.
Sunday, October 24, 2004
آدم رو من كشيدم، حوا رو اون. خدا رو بايد يكي مي كشيد و نوبت من بود. جر زدم!
Thursday, October 21, 2004
به اطلاع كليه عوامل نفوذي آمريكاي جهانخوار و همچنين بوقهاي استكبار جهاني مي رساند به زودي پس از ثبت اين مشت محكم به عنوان اولين وبلاگ با كامنت دوني اسلامي در سطح خاورميانه و دريافت يخچال از تعاوني محل، كامنتهاي اين وبلاگ به صورت مختلط برگزار مي گردد.
Wednesday, October 20, 2004
وقتي يه نفر موقع پياده شدن از ماشين ميگه : " پياده مي شيم "، دلم مي خواد باهاش پياده شم كه جمله اش حداقل از لحاظ دستوري درست باشه
Tuesday, October 19, 2004
پس در روايت است براي ازدياد بازديد از وبلاگتان شعر زير را با خط تاهوما در داخل تمپلت قرار دهند. تجربه شده و مجرب است :
اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره؟
نه شير داره، نه پستان! شيرش رو بردن هندوستان
اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره؟
نه شير داره، نه پستان! شيرش رو بردن هندوستان
Friday, October 15, 2004
بامزه ترين قسمت ماه رمضون همينه كه كسايي كه روزه مي گيرن بيشتر از قبل مي خورن و كسايي كه روزه نمي گيرن كمتر! ما نخوايم بريم مهموني خدا بايد كي رو ببينيم؟
Thursday, October 14, 2004
اولين گناه كه باعث شد آدم و حوا رو از بهشت بيرون كنن اين بود كه روي درخت سيب، يادگاري نوشتند. خوردن سيب بهانه بود!
Wednesday, October 13, 2004
امروز شنیدم یه شهاب سنگ بعد از ۵/۴ میلیارد سال سرگردونی تو فضا، روی زمین فرود اومد. تمام غم و غصه ها، شادیها، عشقها، آرزوها و هوسهام رو تقسیم بر ۵/۴ میلیارد سال کردم. چیزی ازش نموند!
Tuesday, October 12, 2004
مي خواستم عاشق ۷۷۷۷ امين نفري بشم كه مياد اينجا، اما يادم رفت ببينم كي بود!
Monday, October 11, 2004
من دو رنگ نيستم. يك رنگ هم نيستم.من بي رنگم. من چارچوب ندارم. به چيزي معتقد نيستم. انقدر آرومم كه همه از من انتظار طوفان دارند. انقدر خالي ام كه همه مشكوكند چيزي رو قايم كردم. انقدر بي خطر كه همه از من مي ترسن! خدا هم نفهميد چي آفريده. همه چيزي هستند اما من هيچم. اينه كه پيچ در پيچم!
Saturday, October 09, 2004
يه احساسي بهم مي گه بعضي اتفاق هاي كوچيك مي تونه نشونه يه چيزي يا يه پيغام باشه. مثل الان كه بين اين همه كليد، فقط كليد "ف" روي صفحه كليدم گير مي كنه. حيف كه نمي تونم كشفش كنم.
Friday, October 08, 2004
چند روزي هست به ژان وال ژان فكر مي كنم. احساس مي كنم كه خيلي تنهاست. راستي چرا حتي يه معشوق نداره!؟
Thursday, October 07, 2004
كاش زندگي هم براي نصب، حالت Custom داشت. چه حالي داشت تيك بعضي قسمتها رو بر مي داشتيم و بعد Next می زدیم.
Monday, October 04, 2004
اشتباه خدا اين بود كه به شيطان گفت به آدم سجده كنه! بايد با حوا گولش مي زد! خدايي من هم بودم با اونهمه سابقه جلوي يه آدم سيبيل عمراَ كوتاه مي اومدم.
Sunday, October 03, 2004
نسبيت يعني وقتي من ۵ دقيقه زودتر از هرروز، دير به سر كارم برسم، همه واسم دست مي زنن و مي گن : چي شده، امروز زود اومدي!؟