این ذهنهای اروتیک

گفت : سینه دوست داری یا رون؟

گفتم : مغز و زبون

پ.ن : عشق نه، کمی همزبونی فعلاً

درخت همه زمستون رو وقتی خواب بود، کابوس می دید که برگهاش ریختن تا بهار که بلند شد و دید که همش خواب بوده

آخ، دلم برای فانی تنگ شده
آخ، دلم تنگ شده
آخ، دلم
آخ
آ

اول ماه رمضون سال دیگه می نویسم : ما که یازده ماه می خوریم، این یه ماه رو بازم می خوریم